۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

دست بر دار و برو ول کن این خم ساغری

پای بگذار در اون راهی که فک کنی بهتری که فقط فک کنی بهتری
ای دهر تو بخور این راه را کلا
که ما نخواستیم داوری
وقتی زندگیت با طناب محکمی بسته شده به حماقت های دیگران از آن همخوابگی که باعث به وجود آمدنت شد تا دوست داشته شدن و دوست داشتن همه همه فقط یک اتفاق است که از هر زاویه ای که نگاه میکنی پوچ محض است حالا نمیدانم این وسط دیگر این برنامه ریزی و دویدن هایش را چه توجیحی برایش بکنم ( بکنیم) من که از اول حالا یا به خاطر تنبل بودنم یا هر مزخرف دیگری فقط رو تختم دراز میکشیدم و به ساعت رو برو خیره می شدم تا بفهم کسی که زمان را برای اولین بار اختراع کرد حرامزاده بود یا شوخ طبع ؟!

هیچ نظری موجود نیست: