۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

I wish I was special But I'm a creep I'm a weirdo

هستند همه جا، انگار نه انگار اينجا يک نفر هست که حالش از هر موجود زنده اي به هم مي خورد همه جا يک جفت چشم دارد تماشايت مي کند داد مي زني فرار مي کني مي جنگي باز هم سرجايشان هستند بايد شغلشان باشد . چرا کسي بايد اينقدر بي رحم باشد که زل بزند به زندگي کسي که هميشه يک موجود زنده پيشت باشد سوار قطار مي شوي مي روي يک خراب شده گهي که شايد آنجا پيدايش کني نيست . کجا جا گذاشتمش ؟ واقعا اين همه آدم هستند که مرا مي شناسند ؟ حرامزاده ها هم چه حافظه اي دارند يک بار که مي بيني شان يادشان مي ماند حتي دفعه بعد سلام کردنشان هم فرق مي کند بوي کثافت آشنا بودن مي دهد . حتما بعدش هم از آدم مي خواهند شريک زندگي تخمي شان باشي . وقت و بي وقت هم زندگي تو را با شاشگاه اشتباه بگيرند و بيايند بشاشند به همه چيز آن هم سر پا .

۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

به اینکه آدم ها بشوند ماضی بعید عادت می کنی می آیند به قول صالحی چند صباحی هستند و بعد هم داستانی می ماند ازشان برای تعریف کردن یا شاید این هم نه .
بعد وقتی می شنوی فلانی می گوید این دوست 20 ساله من است تعجب می کنی که مگر می شود نه اینکه بد باشد ها نه ، اما شک برت می دارد نکند تو قائده بازی را بلد نیستی

۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

نمی دانستند که من خود ویرانگرم نمی دانستند من استاد انجام دادن کارها اشتباهم که من هر بار باید روی مین ها بدوم تا بعد از انفجار جای زخم را بخارانم تا دویدن یادم بماند مردن یادم بماند مین یادم بماند .

۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

انگار ظرفت پر شده باشد با هر تکانی حتی از خوشحالی سرریز می شود .
من ؟ گریه ؟ آن موقع که باید هم نتوانستم هه
حالا موقع غذا خوردن حواسم پرت می شود به چی ؟ نمی دانم، یکی آدم دیگر دارد زار می زند صدایش را می شنوم اگر کمی وا بدهم شبیه یک مادر مرده زار می زنم
زار زدن به چی ،
مگر زار زدن دلیل نمی خواهد ؟ من دلیل ندارم
برای هیچ چیز دلیل ندارم
اما این سنگر را هم وا بدهم بچه ها آن عقب قیچی می شوند به فاک می روند نه اینکه حالا نرفته باشند ها اما جسم باید جسم بماند سنگر باید سنگر بماند به هر قیمتی
"می‌دونی یه گردان بره خط، گروهان برگرده یعنی چی؟ می‌دونی یه گروهان بره خط، دسته برگرده یعنی چی؟ می‌دونی یه دسته بره خط، نفر برگرده یعنی چی؟"