۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

FUCK

...اوبر: کاش می‌دونستم چرا امشب این قدر افسرده ای آنری. تقصیر ماست؟ سونیا: آنری می‌خواد هم واسه‌اش اتفاق خوب بیفته و هم نیفته. می‌خواد هم موفق بشه هم نشه، هم کسی باشه هم نباشه. هم شما باشه اوبر، هم یه آدم سرخورده، می‌خواد هم کمکش کنیم هم ولش کنیم. آنری اینه اوبر، یه آدمی که از شادی به غم می‌رسه، از غم به شادی. کسی که یهو هیجان زده می‌شه، بلند می‌شه و هیجان زده فکر می‌کنه زندگی پر از وعده ست، خودش رو با جایزهٔ راسل یا نوبل تصور می‌کنه، حس و حال یه دسیسه چین هیجان زده رو به خودش می‌گیره، و یهو بی‌دلیل از پا در می‌آد و فلج می‌شه، به جای عجله، بی‌تابی، شک و تردید، و به جای اشتیاق، دودلی بی‌حساب می‌آد سراغش، بعضی‌ها می‌تونن با زندگی کنار بیان و بعضی‌ها نمی‌تونن...!

۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

خنده ام می گیرد وقتی می گوید زندگی برای دیگران آتش بس می دهد که کمی هم نفس بکشند اما برای او از در و دیوار می بارد . هنوز هم از شوق این همه خوشبینی اش به زندگی غمگین می شوم . پیر تر و خسته تر از آنم که برایش از این کلاه زندگی خرگوشی کبوتری چیزی بیرون بیاورم تا نگران نباشد از روزهایی که به قول خودش دارد تلف می کند .

۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

می دانم فکر می کنید این سنگر که فتح شد دروازه شهر باز می شود
شهر ارواح است برادر نه جام جهان نما ماند نه کتاب مقدس

۱۳۹۰ مهر ۹, شنبه

آخرین وسوسه های مسیح

می شود خودش اتفاق بیافتد؟ یعنی یک روز صبح که بیدار می شوی دیگر لازم نداشته باشی فکرش بکنی، هر روز چرتکه بیاندازی که برای فلانی چقدر تمام می شود جواب آن یکی را چطور بدهم ، ببینی خود به خود رسیده به جای خوبش یعنی نه آن طور که مجبور باشی هر بار برایشان توضیح بدهی تقصیر آن ها نبود که ما آن طور که باید ما نبودیم