۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

من دورتر از همه به همه ایستاده ام اصلا خوب که فکرش را بکنی من وجودم قائم به ذات است معلول هیچ علتی نیستم .

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

اینجا بدون من

راه رسم ما نیست برادر ، هیچ کدام از این پایان های خوش راه و رسم ما نیست . انگار این دین ما آئین بیچارگی ست .
یعنی یک نفر از ما قرار نیست از این پل بی داستان بی حرف بگذرد ؟

۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

وقتی برای من از آینده می گویی خودم را مچاله می کنم که بیرون نریزم منفجر نشوم که نگویم زمان برای من انگار کندتر از شما می گذرد این بیست و هفت سالگی من برای من بیست و هفت سالگی نیست که من هنوز اگر از روی سنگ فرش خیابان منظم رد نشوم تا شب خوابم نمی برد
بعد از این همه سال می خواستم بزنم پشتش بگویم پدر جان نگران من نباش . همین

۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه

بی خود بی جهت مانده ام وسط داشته های خودم و نداشته های دیگران ، شاید راست می گفت آدم های مثل من خم نمی شوند استواریمان بستگی به شدت هوس باد دارد .
گیرم من همان کثافتی شدم که می گویی حالا من بیایم دندان نشان بدهم که نه آن منی که تو می بینی این منی نیست که هست .
که از یک عکس نمی توانی کل فیلم را حدس بزنی بعد هم بگویی اهوم اهوم کارگردانش ریده بود عواملش گه بودند . حالا نه اینکه نباشد ها احتمالا هزار بار لجن از چیزی که تفسیرش کردی باشد.

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

خواستن برای من بوی مرگ می دهد اینکه همیشه یک سرش گذاشتن و گذشتن است من از نسل سلحشوران نبوده ام برای جنگیدن تعلیم ندیده ام که چیزی را به دست بیاورم یا از دست بدهم .