۱۳۸۸ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

Is there anybody in there?

I cant explain, you would not understand.
This is not how I am.
I have become comfortably numb

Mama, we all go to hell

۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

my destiny

خط های کنار خیابان را نه می توانم دنبال کنم و نه می توانم جا بمانم . فقط مات ، چیزی میبینم سایه ای از خط سفیدی ، تا ابدیت
I tried to murder the lonely,
Contemplate our mortality.
Into infinity,
Frozen memory
Wipe the tears from yesterday,
A time for change, take the pain away.
Angel, my destiny,Can you feel me?

۱۳۸۸ فروردین ۱۶, یکشنبه

That's When I Give In

دیگه بسمه نمیخوام بشنوم.نمیخوام فقط یه گوش باشم.نمی خوام سنگ همه باشم.نمیخوام همه باهام راحت باشن.نمیخوام یک نفر از 2 نفره نزدیک همه باشم.
نمیخوام.بسمه.نمیخوام.نمیخوام.نمیخوام.بسمه نمیخوام

*نفس‌ام در نمی‌آد، جمعه‌ها سر نمی‌آد!
کاش می‌بستم چشامو، اين ازم بر نمی‌آد!

۱۳۸۸ فروردین ۱۴, جمعه

آری منم ترک یاًس بر ساقر یقین

آری این منم ایستاده بی کفن در آستانه فصلی سرد ، با چشمانی که از شوق نگاه کرم گذاشته است .

آن باغکوچه های معطر را
ذهن پریش من ز یاد زدوده است
در سینه ام مکاو که ... ، سطلی است جای قلب
لبریز از کثافت و مدفوع خاطرات