۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

تاری از تاریکی ، پودی از سرنوشت

از زمستان های گرم و تابستان های بارانی
از دویدن در مسیری که پایانش بی اهمیت است
از قلتیدن در رویایی که تلخ تر از بیداریست
از واژه هایی که از بس سنگینند ته نشین نمی شوند
از ادم هایی که در کسری از ثانیه آن قدر دور می شوند که
از بغضی که به جای من در خوشحالی ها می خندد