۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

می دانم که یادت نمی آید اما من برای هزاران سال به یاد خواهم داشت که تو کسی بودی که مرا به نوشتن کشاندی و من همان روز برایت گفتم که اولین کتابی که به اسم من باشد با اسم تو شروع می شود
من یادم هست از پس این سال ها من یادم هست
برای مایی که تمام زندگی مان در رویا و کابوس زندگی می کنیم همان خواب خوش و دیدن آدم هایی که دوستشان داریم می تواند روزمان را شاد و سر خوش کند. از آن عزیزتر به یاد آوردن چهره ی آن کسی است که چیزی فراتر از یک دوست داشتن میانمان حایل است. با فهم این قصه که در تمام طول زندگی ام هیچ چهره ای را که در خواب دیده ام به یاد نمی آورم اما حالا رنگ مو و حتی لباسش هم خاطرم هست. خاطرم هست که دستش را گرفتم تا که از خیابانی ردش کنم و خاطرم هست لبخند محوش و دست سردش را، یک روز اگر فرصتش شد برایش می گویم که آن شوق عجیبی که در خواب با او تجربه کردم آنقدر عمیق و دست نیافتی بود که تا ساعت ها بعد از بیداری لبخند از روی صورتم محو نمی شد.

۱۳۹۳ تیر ۳۱, سه‌شنبه

همان روز برایش گقتم که اعتماد برای من یک دیوار است، دیواری بلند تا ناکجای دنیا، برای هر موجودی راحت دست و دل باز خرجش نمی کنم، خست دارم. اما جایی که آن را بنا کنم بلند است و پا برجا.
اما، اما بدا به حالت اگر از دیوار رد شوی و بیایی این طرف، بدا به حال من و تو. از آنجا به بعد من ولدزنا ترین موجود تاریخم. برای منی که نظام اخلاقی درست و درمانی ندارم، این دیوار تنها هایل میان آدم های اطرافم با توحش و بربریت پنهان در من است. 
حالا که رد شدی و با سرخوشی از نفهمیدن من امروزت را فردا می کنی یادت بماند این روزها را. 
من؟ نگران من نباش من حافظه ی عجیبی دارم برای نفرت و کینه. 
فردا هم که می آید 
فردا

۱۳۹۳ تیر ۳۰, دوشنبه

جدی ام به لعنت خدا نمی ارزد، شوخی ام به لعنت خودم.

۱۳۹۳ تیر ۲۵, چهارشنبه

اگر تو می خواهی من از آن قهرمان کودکی ات شکست بخورم، چه باک من بزرگ ترین بازنده ی تاریخم. 
اگر تو می خواهی که او برایت همان مرد همه چیز دان بماند، چه باک من بزرگ ترین دشمن محسن می شوم.

۱۳۹۳ تیر ۱۱, چهارشنبه

تردید و تقدیر و تصمیم

هم آن موقع هم حالا درگیر این محافظه کاری تخمی شدم. آن موقع اگر درگیر اعتماد و دوستی و غرور خودم بودم حالا هم همان ها را با کمی بدبینی همراه خودآورده ام. رفیقی می گفت کار تمام شده همه چیز محیاست وقتی هم تو می خواهی هم او، اما من نه به خودم ایمان دارم نه او