۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

و توان غمناک تحمل تنهایی تنهایی تنهایی تنهایی عریان ، انسان دشواری وظیفه است

این محو شدن آدم های دور و برم را دوست ندارم حتی اگر برای هر کدام هزار دلیل منطقی داشته باشند
نه برای من هیچ وقت فراموش کردن کار سختی نبوده وقتی فاصله ات از دیگران زیاد باشد نه برای رفتنشان دست تکان می دهی نه صدایت را می شنودند فقط می ایستی و رفتنشان را نگاه می کنی

۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

روزی که خرید مادر کیف مدرسه قرمز چمدانی کلاس اول با کلید ، روزی که سخت حل می شد اصل هندسه دبیر همدانی صد کاروان شهید.

غم انگیز ترین بخشش این است که سخت ترین دوران زندگی ما بهترینش بود ، بهترینش

۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

من تصویر مرگ را می شناسم

می شناسم تصویرش را .
نه آن خواب آسوده پیران است و نه آن شیون مادران .
مرگ آن جمله سراسر حقیقت است که زمزمه می کند .
که چه ؟

۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

حالم آدم را به هم می زنید فرق زیادی نیست بین احمق بودن و بزدل بودن که حتی اولی حداقل صداقتی دارد پس همه کارهایش .
این اصرار برای کشیدن روکشی هر چه باشد بر روی این گه با علم بی فایده بودنش خسته ام می کند من هرچه هستم مسئولیت من بودنم نه گردن آن دیازپام و ترامادل لعنتی است نه آن شراب شیراز ، دوستش ندارم اما قبولش می کنم