۱۳۹۱ بهمن ۱۱, چهارشنبه

پیش از آنکه در اشک غرقه شوم چیزی بگو هر چه باشد

خواهم گفت روزی برایتان که کجای این روایت بی چیزی شدن وا دادم خواهم گفت برایتان که حتی اگر شاه جهانگشا نادر هم  باشی وقت انجام سرنوشت که باشد در بستر شاهی   به دست یک بزدل می میری

۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

ای برادر ای عزیز چیزی برای غبطه خوردن اینجا نیست برای ما این مسابقه همیشه از خطر شروع تا خط شروع است مهم نیست از کدام راه می روی تمام این مسیر ها درخت ها تصویر ها آشنای ناخواستنی ماست. این راه بلد بودن نفرین ابدی ما شده 

۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
 من و ساقی به هم سازیم و بنیادم براندازیم 

۱۳۹۱ دی ۲۲, جمعه

سوارانی که در پی ما آمدند منادی بدبختی و فلاکتند . مغول که سرازیر شود از در و دیوار دیگر فرقی ندارد عیار باشی یا جانی به بندت می کشند و می میرانندت . نه شهری می ماند نه خاطره ای نه دوستی می ماند نه عاشقانه ای .
مغول که سرازیر شود از در و دیوار مرگ خوش ترین عاقبت است برای مردمان آن دیار

۱۳۹۱ دی ۱۲, سه‌شنبه

میخ های بر دیوار همیشه پشیمانند

از یه جایی به بعد هزینه ی دست و پا زدن از غرق شدن بیشتر می شه