۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

آه من بسیار خوشبختم

می توان همچون عروسک های کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
می توان در جعبه ای ماهوت با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
می توان با هر فشار هرزه ی دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت
آه من بسیار خوشبختم

هرزه دست ...
هرزه دست...
آه من بسیار خ.....و.....ش....ب.......................
دیگر باورم کرده ام داشتن چیزی بهتر از هیچ است حتی اگر آن چیز هرزه دستی باشد وقتی ناراحتی داری باز چیزی هست که نفرتت را سرش خالی کنی از دستش عصبانی شوی یا نازش را بکشی همین نارحتی می شود همدم لحظات تکراری بی ارزشی که حتی برای بد بودن هم نمی ارزد
به قول خرمگس این تاریکی درونی است . در آنجا نه گریستنی وجود دارد و نه دندان بر هم ساییدنی ، فقط سکوت است ، سکوت.

هیچ نظری موجود نیست: