۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

نمی دانم چطور آن جمله از دهانم پرید ، در پی گفتنش نبودم . اینکه آدم ها از یه جایی به بعد حتی خاطراتشان هم پاک می شود دیگر نمی توانی از روی کفششان هم تشخیص شان دهی می شوند یک آدرس با پسوند http یا یک سایه در عکس های دسته جمعی که بعد از دیدنشان باید به مغزت فشار بیاوری که این آدم که گاه و بی گاه وسط خاطراتت هست که بوده . شاید برای من که همیشه می خواستم یک UFO باشم میان زندگی مردم که هر وقت که خواستم ببینندم زیاد سخت نباشد .
پ.ن : نه برای من هم کم سخت نیست دوست دارم وقتی جایی نیستم فعل های من باشد ، فعل هایی که تنها برای من بوده خوب با بد آنقدر مهم نیست اما گفتنش از اینکه زمانی برای کسی چیزی بوده ام شادم می کند

هیچ نظری موجود نیست: