۱۳۸۷ اسفند ۱۷, شنبه

ما نيز روزگاري،لحظه اي سالي،قرني هزاره اي،از اين پيشترك هم در اينجا ايستاده بوديم بر اين سياره بر اين خاك

تو حق داري برنارد كه خود ويرانگرم بناميم. اما من حق ندارم به كسي بگويم كه اگر دائم با خود ميجنگم. كه اگر همواره بر خلاف مصلحت خويش عمل ميكنم، از آن روست كه من خودم نيستم. كه اين لگد ها كه دائم به بخت خويش ميزنم لگد هايي است كه دارم به سايه ام ميزنم. سايه اي كه مرا بيرون گرده و سالهاست غاضبانه به جاي من نشسته است - رضا قاسمي
كه من خودذم نسيتم
نيستم

هیچ نظری موجود نیست: