۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

من آدم تنها ماندن نیستم . دقیقه ای خودم را به فاک می دهم باید حرف بزنم تا در دنیای خودم غرق نشوم تا بوی گه نگیرم . نه من مرد خبرهای خوش نیستم ، من اصلا مردِ چیزی نیستم. وقتی کسی دور و برم نیست انگار یادم می رود زندگی کردن میروم آن ته می نشینم تا از همه چیز فاصله بگیرم حس کثافتی دارم نسبت به این تنها بودم از آن طرف ذره ای اطمینان به ماندن ها ندارم همان اول هم فکر میکنم که آدم ها می آیند که بروند بدتر که بخواهی به زور هم میخشان کنی به خودت .

هیچ نظری موجود نیست: