۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

مهمانی خداحافظی

چند روز پیش ، نمی دانم دقیقا کدام روز بود دوشنبه شاید انگار هزار سال قبل میلاد مسیح است حالا که دنبالش می گردی پشت سرت .
مهمانی بود دیگر ما بودیم و مدعوینی ریش داری که حیدر حیدر به لب داشتند ، ما برای خود زندگی می کشیدیم و آنها برای ما مرگ می آوردند و آه که چه مردم نازنینی بودند برای ما که صاحب خانه بودیم مهمانی گرفته بودند از آن روز از کنار هر برادر ریش ستاری داری که رد می شوم مشتم گره می شود لاجرم و ای کاش ای کاش روزی که مهمانی خداحافظی شماست برای ما هنوز نفرتی از شما باشد به رسم مهمان نوازی تقدیمتان کنیم و ریدم به دهن هر کس که حرف از عدم خشونت و دوست داشتن مخالف و این گل واژه ها بزند که این همه هدیه که انباشته ایم ما این سالها در ماتحت ما سنگینی می کند . همین .

هیچ نظری موجود نیست: