۱۳۹۱ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

مرثیه ای برای یک صدا

یک صمیمیت عجیبی بینمان بود نه او مرا می شناخت نه من دیده بودمش . او می نوشت و من می خواندم همین
به مادرم گفتم دیگر تمام شد
گفتم همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم

هیچ نظری موجود نیست: