۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

از یک جا به بعد تمام می شوم برای همه دیگر با صندلی و دیوار هم فرقی نمی کنم برایشان . به قول بل هیچ کس از یک دلقک مست خوشش نمی آید . دیدنش غم انگیز است و این آخرین چیزی است که هر کس دوست دارد ببیند یک دلقک غمگین .
من هم برای امرارمعاش هر چند وقت یک بار مجبورم این تماشاچیان را عوض کنم بروم یک جای دیگر با آدم های دیگر تا نشناسند این دلقک مست را
همین هم می شود که وقتی ریسمانی از خاطره ، دوستی حتی نفرت به من وصل می شود چشمانم از ترس دو دو می زند
وقتی می شوم مخاطب خاص کسی با خودم سر جنگ می گیرم که مگر من تمام زندگی ام رو دوشم نیست که مگر منی که تمام بودنم خلاصه می شود به فردا صبح ، منی که از دیدن یک ساختمان نیمه کاره تمام هفته ام را به فنا می دهم می توانم برای کسی باد موافق باشم

هیچ نظری موجود نیست: