۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

قوائد .... بازی

قبولش می کنی ؟
شاید ، نمی دانم فقط می ایستم مثل آن دونده وخیره می شوم به گذشتن دیگران از خط پایان و نگاه کردن به صورت تماشاچیانی که بهت زده با فریاد
و تمام می شود دیگر نه صدای بارش بارانی است نه نفس نفسی و نه فریادی یادم نمی آید چرا ایستاده بودم یا حتی چرا بازی کرده ام

هیچ نظری موجود نیست: