آن روز که داشتم برایش نسخه می پیچیدم می دانستم خودم دقیقا در همان کثافت گیر کرده ام و منتظرم معجزه ای نجاتم دهد یا تا انتهای این کثافت بروم. از این پا در هوایی، از اینکه ندانم باید چه کنم خسته و پیر شده ام و یاد فرصت های از دست داده ای می افتم که به هزاران دلیل معقول و احمقانه به گا دادم و حالا دور و برم را برای پیدا کردن یک نشانه تنها یک نشانه کم نور شخم می زنم
۱۳۹۳ مرداد ۱۶, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر