شمال و جنوبم را گم کرده بودم جغرافیا که همیشه نقطه ی قوت من بود شده بود بلای جانم به غرب می رفتم که از طلوع فرار کنم خورشید سریع تر از من آنجا بود کم مانده بود بشوم پایه بساط خانوادگی عرق خوران پدرم یک پله مانده بود برای مادر افتخاری شوم که می خواست . کم مانده بود کم
۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر