یک تلویزیون بزرگ و سیاه که همیشه از داغی رویش می شد فهمید چقدر روشن بوده
یک سیم آنتن سفید که از همه جای خانه رد شده
یک پشتی قدیمی و فرشی ماشینی  که همیشه خدا در حال سر خوردن بود
یک ظرف پر از انار نه از این انارهای شیرین تخمی
۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر