خیلی آدما می شناختنش حتی اگه دوست صمیمیشم نبودی اون بچه خوشتیپی که همیشه تو بسیج محل بود واسه خیلیآ آشنا بود . وقتی گفتن مرده حتی عرق خورام به احترامش چند روزی عربده نمی کشیدن . کل اون محل ساکت شده بود . مردنش مثل مردن بقیه آدما نبود مرده بود اما کسی باورش نمی شد تا مدت ها بدشم وقتی با بچه ها دور هم جمع می شدیم ازش خبر می گرفتن انگار رفته باشه به مسافرت و برگشته باشه بقیه داستانم مثل همه داستانای اینجوری کم کم مجید محو شد از زندگی همه کم کم قیافشم پاک شد