خفت و خاری برای من رنگ و طمع زیره را دارد مهم نیست چند سال از خوردنش گذشته باشد باز هم حتی میان شادی و مستی یاد حقارت و بی چیزی ات می افتی
۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه
۱۳۹۱ بهمن ۲۹, یکشنبه
۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه
۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه
۱۳۹۱ بهمن ۲۲, یکشنبه
آن ها کجایند که می آمدند و می رفتند
از تمام آن عشیره من ماندم چند روح سرگردان دیگر عاقبت ما هم که سربرسد تنها شاید از ما درسی ماند در کتاب های تاریخ یا عکسی گوشه کنار دیوارهای این شهر اما تو یادت باشد ما آمده بودیم دنیا را طور دیگری بسازیم قرارمان این بودن از سر ناگزیری نبود این گورستان که پر شده از سنگ های بی نام و نشان روزگاری شاهد پرواز پرندگان بی شماری بود
اشتراک در:
پستها (Atom)